SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

۱۶۰ مطلب توسط «Pokerface» ثبت شده است

این مدت انقدرر غمگین بود که اصن قابل وصف نیست مقدار غمگینیش:(

دیروز مدرسه بودیم یهو دیدم دبیر فیزیک صورتش قرمزه و کاملا مشخص که گریه کرده

بعــــد سر امتحان بودیم که صدای جیغ و داد و گریه و اینا میومد یهو اعصابم خورد شد به مهسا گفتم چه مرگشونه اینا اعصابمو خورد کردن،یهو گفت هییییس خفه شو

خفه گردیدم تااخر زنگ گفت یکی از بچه های سوم تجربی مرده:( انقدر فضا سنگین بود که نگوووو

ینی اومدیم رو حیاط و دیدم که هر کدوم از سومیا یه طرف نشستن گریه میکنن:( بعد اصن یه سریا که این دختره رو نمیشناختن هم گریه میکردن:/ اخه چه معنی میده ملت ما مرده پرست شدنا:/ بعد من اصن قیافشم ندیده بودم رفتم تو پانل ببینم کی بوده نشناختم با یه خدا بیامرزتش همه چی تموم شد:)

ناراحت بودم،به هر حال منم انسانم از مرگ بقیه ناراحت میشم،ولی بچه ها همه بغض کرده بودن و اینا،تازه امروز لیلا میگه دیروز انقدر گریه کرده که خالش اینا پاشدن اومدن دلداریش دادن:/ درصورتیکه لیلا هم مث من اصن نمیشناختش:( اصن نمیفهممشون:/

بدترین حالتش این بود که وقتی خودمو جای دوستاش تصور میکردم یا مثلا مرگ یکی از دوستامو تصور میکردم یه بغض خفیفی وجودم و میگرفت،که خب اونم کوتاه مدت بود:) بدتر از ایناش نتونست خنده رو از من بگیره که این بگیره منی که این😂پر کاربردترین ایموجیِ تلگرامم هست،نهایتا بعد 5مین جو غمگین فشار اورد طبق معمول با فری رفتیم پا دری وری گفتن و خندیدن ولی ناموسا رواااانیِ دوستامم یکیشون میگفت ببین مثلا اگه تو بمیری دلم برا میدل فینگرت تنگ میشه:/ اوووووووج خاطراتش از من میدل فینگرِ:/ 

و اینکه علیرغم همه ی این جوِ مخوف مدرسه حالا پری هم میخواد بره مسافرت:( خب من دیگه به کی غر بزنم؟ با کی سر کلاس حرف بزنم؟ کی سر کلاس هی منو قلقلک بده به ری اکشنای من بخنده؟ من زنگ تفریحا با کی بخندم؟ دق خواهم کرد رسما:/ 4رووووووووزه:(

عای ام غمگین:( تازه با هبپیمان(هواپیما) میخواد بره و هی میگه من میمیرم من میمیرم:/ 

رفیقِ من دارم:/

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۷
Pokerface

مـــدت ها بود دنبال یک دلنوشته بودم:)

دلنوشته ای که شاید واسه تشکر باشه شایدم واسه اینکه یادآوری کنه به خودم که چقدر خوشبختم که رفیق به این خوبی دارم:)

خیلی گشتم متنی پیدا نکردم در این باب

درنتیجه از دل خودم میگم:)

از بزرگترین نعمتای دنیا داشتنِ یه دوستیِ که پایه همه ی کارات باشه

دوستی که شاید به زبون نیاره ولی نگرانته،دوستی که تو غم پشتته،تو شادی همراهته

دوستی که نبودنش رو حس نکنی هیچوقت چون هیچوقت تنهات نمیذاره

کسی که گشتی و گشتی با هزارو یک نفر دوست شدی همه رو پس زدی تا تهش با اون باشی:)

دوستی که باهم ته همه چیو تجربه کردیم:)

کسی که یک ساعت نبودنش باعث میشه بشم یه ادم افسرده ی عصبی

همون دوستی که فقط به حرمت وجودشه که دیگه هیچوقت اون ادم قبل نمیشم

خلاصه این دوست خییییلی خوبه،کسیِ که همیشه شونه هاش تکیه گاه خستگی هامه


شاعر چی میگه؟دلت با من هماهنگه که من میخوام فدا شم:)

+رفیـــــــــــق مــــــــــرسی که هستی

۱۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۵
Pokerface

اول که میخواستم این پست رو بذارم دیدم چیز جالبی توی این هفته اتفاق نیوفتاده که بذارم ولی بعد که فکر کردم دیدم اتفاقا خیلی اتفاقای جالبی افتاده:)

از درسو اینا که حسش نیست بگم،همه اش سختی و خر زدن و ازیناست،و اصلا داغانم،ینی دیشب رو کتاب هندسه خوابم برد صب که پاشدم حس میکردم میخوام به همه دنیا میدل فینگر نشون بدم،اصن دلم میخواست به هرکی میبینم بگم تو حول اوربیتالای میدل فینگرم در حال چرخشی...در این حد داغان بودم:/ تازه صب هم تو مسیر یه تصادف دیدیم اصن داغون شدم طرف که تو امبولانس بود بچه دبستانی بود:/ بیچــاره! خیلی ناراحت شدم براش،و اینم از جمله حسایِ عحیب غریبِ اخیر منه:/ خوشم نمیاد از این همه مهربونی نسبت به دنیا،با دنیا باید مث خودش بی رحم برخورد کرد،نباید مهم باشه اطرافتو اطرافیانت،ولی جدیدا خودِ من بااین باورا شدیدا انسان دوست شدم و از این دری وریا،از طرفی دوسش دارم این شخصیتو،از طرف دیگه بااون شخصیتِ خشن قبلی بیشتر فان داشتم:)

خب بگذریم....

یکی از خبرای خوب رو که گفتم فصل 8ومپایر دایریز اومده و عای ام هپی...

از دیگر خبرا این بود که،همیشه به این فکر میکردم که اخه جی کی رولینگ که انقدر خوب مینویسه چرا هری پاتر و ادامه نداد؟

بعد متوجه شدم که جدید ترین کتابش هری پاتر و فرزند نفرین شدست که 19سال بعد از اخرین جلدِ داستان هری پاترِ،و گویا فیلمش داره ساخته میشه توی سه تا پارت، و تا2020 فیلم اکران میشه و من روانیِ اون روزی ام که این فیلم اکران بشه:) کاش اونروز زنده باشم ببینمش:) 

چندوقت پیش که داشتم قسمت events دانشگاه استنفورد رو چک میکردم دیدم برا ستردی نایتشون یه پارتی دارن برا سالگرد اکران اولین قسمت فیلم:) اخه چرا من اونجا نبودم؟

بعد اینکه امروز پس از مدت ها قسمت 3 سری دایورجنت که اسمِ این پارتشallegiantهست رو دیدم بعد یه حالتی داشت که انگار تو اینده ان و تکنولوژی تو اوج پیشرفت خودشِ،بعد از این که فیلم رو دیدم یکی از وبلاگای آپ شده رو خوندم که اسم یه کتاب رو برده بود به اسم دنیای قشنگِ نو که بنظرم جالب بود و وقتی بازش کردم دیدم توصیف لندن توی سال های آتیِ و خب یه جورایی مث موضوع فیلم بود،و الان بین چند راهیم که کوری رو تموم کنم؟هری پاتر که زبان اصلیِ رو بخونم(زبان اصلی خیلی سخته پدرم در اومد بااون اصطلاحاشون:/) یا اینکه برم دنیای قشنگ نو رو بخونم

و از دیگر اتفاقای که ایندفعه برای بار چندم میوفتاد این بود که برای بار هزارم برای پری خیلی چیزا رو توضیح دادم،و خیلی اوقات حق میدم بهش که همچین فکرایی بکنه چون من یه ادم برونگرام که به هیچ وجه تنهایی رو نمیتونم تحمل کنم و همیشه تو جمع هستم و دورم شلوغه و اینا،درهرصورت گاهی اذیت میشم از این همه اذیت شدنش:(( همه ی اینا در حالتیِ که جز توضیح دادن براش هیییچ کمک دیگه ای نمیتونم بکنم،البته امروز یه چیزی عجیب خوشحالم کرد،نمیشه اسمشو گذاشت اعتماد ولی کم پیش میاد برا کسی راحت حرف بزنه و امروز راحت حرفشو زد:) بر خلاف تصورم:) ینی اینکه اون تصورات من که بهش گفته بودم پری فقط بیخیالشون شو تا زمان همه چیو درست کنه یکم یکم داره واقعی میشه:)

این هفته که خبری نبود ظاهرا طولانی تر از همه شد:)

+32هفته ی دیگه مونده:)!


۱۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۵
Pokerface
بعـــــــد از کلـــــی درس خوندن و یه ماه پر از خستگی 
وقتی یه خبر خوب میشنوی مثل اینکه ومپایر دایریز اومد:)))))) میتونه کلا از این رو به اون روت بکنه

عـــــــای ام خوشحـــــــال:))))))
این سریال فوق العــــــــادست و بالاخره بعد از 7تا سیزِن اخرینش اومــــــد:)

اونایی که دیدین بنظرتون الینا هستش؟
۱۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۷
Pokerface

باز هم پوکر فیس و هفته ای با یه عالمه سوتی و خنده و اینا

تو کلاس زبان من، فقط من و یه دختر دیگه هستیم که جدیدا بهشون اضافه شدیم بقیه از قبل بودن حالا روی ما لقب گذاشتن اون دانشجوی پزشکیِ برا همین بهش میگن خانوم دکتر و منم بهم میگن ریاضیدان:/

اصن این دختر محشرههههه ینی اولین دختریِ که من انقدر با اخلاقش فان دارم ینی همه علایقش مث خودمه:)بچه بوشهرِ جدا دمِ همه بوشهریا گرم اگه همتون مث همین هستید خیلی خوبید پس اصن این خانوم دکتر نفسِ منِ

سرکلاس نشسته بودیم با خانوم دکتر که یه تیکه از جمله ی کتاب این بود که من فردا به این موقع کنار بیچ هستم و اینا:)) بعد من گفتم که منم بیییچ میخوام بعد دیگ هردومون شروع کردیم از بییچ حرف زدن و اینا و نهایتا گفت که اره کنار دریا بشینی و افتاب بگیری و اینا و منم گفتم اره تازه بوی فرندتم باشه بعد اولش کلی خندیدیم هردومون بعد گفتم البته اینجا نه بیچش به درد میخوره نه بوی فرندش:/ اونطرف باید ساحلشو با بوی فرند رفت بعد هردومون یه مدت در سکوت گذروندیم یهو هردومون باهم گفتیم عای ام سینگل😂😂😂😂😂😂😂

حالا همه اینا در حینی بود که تیچر هی میگفت هییس نمیفهمم چی جواب میدن بقیه و اینا:/

و در نهایت به این نتیجه رسیدیم اصن مادوتا نیمه گمشده همیم،ینی هردمون ادمایی هستیم عاشق حرف زدن و اجتماعی و اینا و کلا عاشق زندگی مجردی و بیخیال بودن و مسافرت و اینا، در کل در اینده قرار شده هردو سینگل بمونیم بعد بریم اروپا ویلا بخریم هی پارتی بگیریم،بعد تازه هردومون طرفدار فیلمای امریکاییم میشینیم باهم توصیفش میکنیم و هی هر دفعه سرش بحث میکنیم،

بعد امروز هم یه برنامه ای گذاشته بودن که مامانا 2/5به بعد بیان مدرسه که اولا جلسه بود و بعدم یکم این دورهمی و اینا از بی مسئولیتیِ دخترای حالا نسبت به خانه داری کم کنه

خوووووب بود در کل دبیر کلاس ششم رو دیدم اصن فکرشم نمیکردم ببینم بعد همه با مامانا سر یه سفره نشستیم اش خوردیم و اینا:) و ظرف هاشم باید دخترا میشستن:/ ما یه سری بدبخت فلک زده ایم اصن:/ ولی در کل جَوِش خوب بود تازه افسار چاووشی رو هم گذاشته بودن و این شد که یادم افتاد به استارت آپِ اسفند ماه پارسال،چقـــــــدر خوب بود اون سه روز،اون سه روز یه بخشی از زندگی منه که من یه روزی اسممو یادم بره اون سه روزو یادم نمیره اصن عااااااالی بود:)))

و چقدر دلم برای اقای زمانیان تنگولیده:(((( اونروزا هی غر میزدیم بهش که تو خیلی کار به ما میگی و اینا ولی امروز که بحث شد دیدم فقط من نیستم که دلم واسه اقای زمانیان(مشاور طرحای خوارزمیمون) تنگ شده همه دلمون برا مدرسه قبلی و اقای زمانیان و مدیرمون تنگیده:))

و اییییین بود هفته نوشتِ قاطی پاتیِ من:)

میدونم طولانی بود و بی محتوا سوووو پلیز فوش ندید:))

+سوتی های پری هم که همچنان پیوسته و متداول روزی یکی اتفاق میوفته:دیییی

+33هفته ی دیگه باقی مونده:)

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۵ ، ۱۸:۱۸
Pokerface
من میدونم با نوشتن این پست تغییری نمیتونم توی وضعیت جامعه بدم چون هیچ چیزش به من بستگی نداره ولی بعنوان کسی که توی این نظام داره رشد میکنه واقعا بنظرم جالبه که دیدگاهم همه گیر بشه،
بحثی پیش اومده بود سر اینکه چرا جوِ دانشگاها انقدر داغونه و ملت دانشگاه و با جای دیگه اشتباه میگیرن و تازه 4سال دانشجوییشون میشه زمان تفریحو خوش گذرونی و روابط و یه سری از این بحثا
خب مسلما دیدگاه های متفاوتی وجود داشت،اما همه سرِ یه موضوع اتفاق نظر داشتند وقتی که 12سال طرف هیچ گونه رابطه ای با جنس مخالف خودش نداشته و براش تفهیم شده که مثلا اقا پسر اون دخترای جامعه تو چند دسته برات طبقه بندی میشن یا خواهرتِ یا مادرتِ یا از دخترایِ فامیلِ یا در غیراینصورت شما هیچگونه ارتباطی نمیتونی باهاش داشته باشی که خب در اکثر مواقع دوستی های پنهانی و اینا پیش میاد:/ برای ما هیچوقت تفهیم نشد که اون پسر یا دختر میتونه نقشِ دیگه ای غیر از bf/gfبرات داشته باشه ،تا بزرگتر شدیم و یه سریامون فهمیدیم ویه سریامون هر روز کور تر شدن:/
بعد موضوع بحث شده این بود که خب چیکار کنن بذارن دختر و پسر از اول باهم باشن؟ یه سریا میگفتن نه اصن همون دانشگاها هم باید جدا بشه که خب تهش چی؟چند روز دیگه میخوای بری تو جامعه و حتی بلد نیستی یه ارتباط کلامی ساده با طرفت داشته باشی یا در مواقعی بتونی از حقت دفاع کنی حداقل دانشگاه اینا رو یاد میده،یه سریا میگفتن که نه بهتره کلش باهم باشن تا جا بیوفته بین همشون اینکه میتونن باهم دوتا دوست معمولی باشن یا باهم راحت ارتباط برقرار کنن،
اما خب هرچقدر که بهش فکر کردم دیدم که بنظر من اصن یه راه وجود داره:اونم اینه که نریم مدرسه و اینا کلا همش تو تابستون باشیم:دی
این بخشش که شوخی بود ولی بنظر من ابتدایی تا دبیرستان باید باهم باشه چون اون موقع بچه هاتفاوتی بین جنسیت قائل نیستن درنتیجه میتونن یاد بگیرن که همونطور که راحت بایه دختر ارتباط داری با یه پسر هم میتونی داشته باشی اما از دبیرستان باید جدا بشند،چون تو اون زمان،اوج شکل گیریِ شخصیت ادماست و مسلما هم دخترا هم پسرا باید دور از محیطی که جنس مخالف خودشون هست باشن تا بتونن یه سری حدو مرزو ارزش واسه خودشون تعیین کنن از طرف دیگه ای اون زمان اوج حساسیتشون روی همدیگه است، اگر این چهار سال از هم دور باشن اتفاقی نمیوفته ینی مثلا مملکت اسلامیِ نباید دیگه حالا انقدرم شیر تو شیر باشه که:/
و از دانشگاه دوباره باهم باشن،بنظرم این فاصله ی بین دو مقطع واقعا خوبه:)
موافقاش اعلام کنن که یه روزی وزیر شدم درستش کنم این نظامو:) ایشالا دیگه بچه های اینده مث ما نباشن:)
البته ترجیح میدم وزیر اقتصاد یا نفت باشم تا اموزش پرورش ولی خب جاست فور شماها دیگه میرم اموزش پرورش:)

+موفق باشید:)))))
۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۸:۲۹
Pokerface

اینکه من امتحان فیزیک دارم و هیچی نخوندم که موردیِ بس جلبناک:/

اینکه بهشون میگم ساعت خواب منو بهم نزنید رو که فاکتور بگیرم:/

اینکه سرم از درد داره نابود میشه رو هم که کلا هیچی:/

اینکه چشمام خسته است و نمیتونم درس بخونمم فدا سرشون:/

من از خواهر کوچکتر از خودم داشتن حااااااااااااااااااااااااااااااالم بهم میخوره:/

موجوداتی چندش تر،بی خاصیت تر،تک سلولی تر از این بچه های کوچیک تر از خودم هیچجای دنیا پیدا نکردم:/

بعد تازه وقتی بهشون میگی چرا اذیت میکنی:/ میفرماند که یه درس میخونی انقدر شلوغش میکنیا:/

اره واقعا خب اونم جای من بود از اونموقع که از مدرسه میومد تا دو دیقه قبل خواب درس میخوند تهش همین بود:/ اونم شبا تا 12-1درس میخوند تهش همین بود:/ حالا تازه اولشِ در ماه های آتی گاهی تا صب مجبوریم بیدار بمونیم:/

از بحث اصلی خارج نشیم،داریم ازین کوچیکترا مزخرف تر؟

بی خاصیتا:/ گاهی حس میکنم خدا دیگه اون دنیا از من تکلیف نمیخواد:/ ینی رسما این نگینو به من داده به جبران تمام گناهام:/ همین دنیام گناهامو میبخشه برم بهشت:/ فقط من رسما ترجیح میدم برم جهنمی که اون توش نباشه تا بهشتی که اون توش هست:/ اه:/ ایش:/

فقطا امیدوارم دور ترین نقطه از اینجا برا دانشگاه قبول شم اصن نفــــــــــــــــــــس بکشم از دستش:)))

اصن انقده خوب یه مدت فقط صداش رو اعصابم نباشه:/ ازینم بگذریم که حتی صدای نفس کشیدنش تمرکز منو بهم میزنه و فقطم در مورد این اینطوریه:/

و اینم که خونواده میگن تو بزرگتری و بگذرو اینا همش چرتِ، اینا رو فقط باید زد:)))

خودم که میرم برم همینکارو بکنم:)) شما هم اذیتتون کردن همین کارو بکنید:)

و من الله توفیق:)

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۷:۴۳
Pokerface

تاحالا شده حس تهی بودن داشته باشی؟حس کنی از درون خالیِ خالی ای؟

حس کنی یه چیزایی درست نیست؟حس کنی تموم تصوراتت غلط بوده؟

تاحالا شده دلت بخواد بگی بیخیال اما یه حسی از درون بگه گفتی بیخیال که این شده دیگه

دلت بخواد طبق معمول بگی گور بابات زندگی ولی بازم نتونی؟چون این یکی دیگه از اونایی نیست که بخوای بگی باشه زندگی هر بلایی سرم اوردی ناز شصتت

تاحالا شده بعدِ یه هفته خودخوری ببینی که نه انگاری همه تصوراتت از همون اول غلط بوده 

ولی

بازم شکر که یکی هست که حتی اگر جواب تلفناشُ ندم حتی اگر جواب اسمس ندم حتی وقتی گریه میکنم حتی وقتی میزنه به سرمو تمام کانتکتا رو بلاک میکنم حتی وقتی بهش میگم حااالم ازت بهم میخوره بازم مطمئنم که پشتم هست،بازم مطمئنم که از همه ی دنیا که بِبُرم اون هست

ولی....

ســـــــــــــــخـــــــــــــــتـــــــــــــــــه که بگی چی فکر میکردم و چی بوده اونروز تاحالا،هــــــــــه

۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۰
Pokerface

همانطور که در پست قبل عرض شد تو کل هفته صوبت زیاد بود بنابراین توی دوتا پست گذاشتمش:)


چقدر حال و هوای همه جا حسینی شده:) از پیرهن مشکی پوشیدن همه ی مردا و اشناها گرفته تا خیمه هایی که سراسر شهر زدن:) فکر میکنم که حتی عزاداری برای امام حسین هم یه نوع سنتِ 

چرا؟ چون همه اومدن عید رو با بوی شب بو و تنگ ماهی و... حس میکنن

عزاداری هم همینطور یهو شهر سیاه پوش میشه حال و هوا حسینی میشه:) بطوری که تو این حال و هوا یه حسی از درون هست که میگه تلاشتو بکن این 10روز و خوب باشی:) فقط همین ده روز

ولی برای امسال داشتم به این فکر میکردم که بازم حال و هوای شهر حسینیِ ولی حال و هوای مردم شهر چی؟ نه مردم شهر، فقط خودِ من

منی که روهم رفته یه بار کامل ننشستم پای حرفای یه نفر که ببینم اصلا امام حسین برا چی رفت این همه عذاب براچی بود؟

منی که یه جوون16ساله هستم تو تمام 16سال زندگیم عزاداری رو به مشکی پوش بودن شهر و شیرکاکائوهایی که همیشه تو مسیر عزاداری میدن میشناسم:/

به هوای سردو هیئت و اینا میشناسم:/ آنچنان بی معرفت نیستم ولی تو تمام همین چندسال عمرم اونقدر درگیر کارا و چیزای دیگ بودم که نفهمیدم عزاداری یعنی چی:(

ولی درهرصورت این حال حسینی رو به همتون تبریک و این ایام عزاداری رو به همه تسلیت میگم:(

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۴
Pokerface
خب یه جایی گفته بودم که یه درسی مثل دینی هرچقدر که دبیرش خوب باشه بازم تاثیری توی مزخرف بودن خود درس نداره --_________-- الان بنده حرفمو پس میگیرم بدلیل اینکه کلا باهاش فان دارم و اینا:دی
یعنی قبلنا به اینصورت بود که میگفت اه باز دینی امروز صبح یهو ناخوداگاه گفتم ای جان دینی
بخاطراینکه این دبیرگرامی کلا چیزایی رو میگه که ما باید بدونیم نه دری وریای تو کتابو
البته میدونم جدیدا صوبت از دبیر و درس و مدرسه چقدر کلیشه ای شده ولی خب اینو حیف بود نگم
امروز دبیر گرام داشتن درمورد جایگاه فرشته ها و اصلیت روح و معرفت اصلی به جهان صوبت میکردن که یهو بحث کشیید به جن-_-
اون لحظه من رسما سکته رو زدم چرا؟بدلیل اینکه میگفت که جنا بین ماهستن فقط ما چون حواسمون 5گانست نمیتونیم اونا رو ببینیم ینی یه جورایی خدا اونارو نسبت به ما محدود کرده و اینا
حالا باایناش که کاری ندارم اون لحظه تمام تصورم این بود که ینی ممکنِ الان اینجا کلاس جنا هم باشه؟ینی الان من رو یه جن نشستم؟ یا یه جن رو من نشسته؟ از اون بچگی درمورد جن اصلا فوبیا داشتم من:/ در این حد داغـــان بعد میترسیدم پاهامو بذارم پایین میگفتم الان میذارم رو یه جن و اینا و از شدت خنده و ترس باهم کلا قرمز شده بودم و کل کلاس به من میخندیدن:/ خب کوفت فقط جن نیست که من سوسکم ببینم به همین حالت یکمم بدتر میشم:/ در کل خیییلی مخوف بود:/ ناموسا نمیشد خدا برا اونا یه زمین دیگه بیافرینه؟ یه زمین داره و این همه موجود:/ بعد تازه میگفت که اونایی که میتونن جن و تسخیر کنن ازش سواستفاده میکنن میگفت ما مورد داشتیم که میگفته این پسر شب میخوابه صبح پا میشه صورتش زخمی اصن از بس زدنشو اینا:/ حالا یه سریاش غیرقابل باور بود:/ ولی وجود جن که دیه تو قران هست:/ اصن داغان و نابودم-_____-
واینکه خرخونی هم کیف میده:)) اصن روزام انقدر پره که شبا اصن بدون اینکه بفهمم خوابم میبره:/
فقط مشکل اینجاست که نمیتونم کتاب اضافه بخونم ینی از اول مهر تالان کلا 20صفحه کتاب کلوپاترا رو خوندم و جذابیتش اینجاییه که فهمیدم بطلمیوس برا خودش یه حکومت داشته:/ جالب تر اونکه کلوپاترا و اسپارتاکوس باهم تویه زمان بودن کلییییییی خوب بود و اینا:))
به شماهم پیشنهاد میشود کتاب عشق های کلوپاترا رو بخونید(نگا اسمش نکنید خزه خودش قشنگه)
واز اینکه کلییییی وب آپ کردید و من نمیرسم بخونم پوزش میطلبم ایشالا اخر هفته جبران میکنم:))
+موفــــــق باشید:))
۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۸:۴۶
Pokerface