له شدیم تا گذشت ولی گذشت
قرار بود امتحانات که تموم شد مثل ترم اول با شور و هیجان یه متن بنویسم و تمام حس انفجار رو منتقل کنم.
اما قرارهایی که ما برای خودمان میگذاریم کجا و واقعیت کجا!
هیچوقت معدل زیر نوزده نداشتم! فی الواقع حتی معدلی که از ۱۹.۳ پایین تر باشد نداشتم!
اما امسال نگرانم، خیلی هم نگرانم، فقط امیدوارم بالای ۱۹ بشه!
قصد داشتم بعد از آخرین امتحان با شور و ذوق بگم که چه برنامه های توپی برا تابستون دارم، اما بعضی وقتا یه سری حرفا هیجانتو سرکوب میکنن! من هم با یه هیجان سرکوب شده در خدمتتون هستم!
اولین خبری که میتونم بهتون بدم اینه که پارسال اول مهر پست گذاشتم که حضورم کمرنگ میشه، که این ماه های اخر بیشتر از هر وقتی شاهدش بودین!
این ماه های اخر هم سرم شلوغ بود، ولی اینجوری هم نبودش که نتونم سر بزنم، سر نزدم چون خسته بودم، چون حوصله هیچ چیز و هیچکس رو نداشتم در واقع، یه جورایی موزیک هم برام بی معنا شده بود.
خب الان بعد از امتحانا برگشتم، اعلام میکنم که حضورم پر رنگ میشه!
ولی اینکه چی اینقدر زد داغون کرد اون همه هیجانی و که داشتم میتونه مسئله جالبی باشه که قبل از توضیح دادنش باید به این امر که کمال گراها تا چه حد حاضرن بخاطر اهدافشون دیگران رو زیر پا بذارن واقف باشین. حقیقت اینه که فرقی نداره که دوستشی یا خانواده ش، کمالگرایی که عود میکنه زیر پاش له میشی به همین راحتی!
اگر تو وجودتون کوچکترین اثری از کمالگرایی دیدین سرکوبش کنین!
از جمله چیزایی که دوسش ندارم اینه که دارم درونگرا میشم! شایدم درونگرا نمیشم نشونه های وخیمی ازش دارم فقط.
تصور این موقعیت رو بکنید که یه ادم برونگرا تمام طول سال و برنامه بریزه تابستون شه با رفیقش بترکونه!
حالا یهو اون رفیق شوهر میکنه! و در حقیقت تنها کسایی که از بیرون رفتن باهاشون لذت میبرم خانواده مادری فقط وقتی دایی ها هستن و خونواده پدریه
حالا نه خونواده مادری هستن نه پدری
تنها کسی که برام میموند یه رفیق بود که خوش میگذشت باهاش که اونم دیگه نیست
عایا انگیزه ای میمونه اصلا؟
مثلا امشب قراره ملال اور ترین گردش زندگیم و برم! البته فک کنم اینکه خوشم نمیاد از خونه برم بیرون بخاطر همین خوش نگذشتن بیرونه!
خسته شدم از ادمای دور و برم!
یه سری جدید میخوام:)
لدفا یه سری ادم پایه ی جدید پیدا شید باهم بریم بیرون:)
فعلا که هیچی
انشالله پر انرژی میام برنامه های تابستونم توضیح میدم:))