SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

سفرنامه

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۵ ب.ظ

اینجانب یک عدد پوکرفیس که به دنبال جایگزینی برای اسمم هستم؛ از سفری تقریبا ده روزه مینویسم:)

ماهرسال عید میریم مشهد، بدلیل اینکه پدربزرگ جان اینا اونجا ساکنن و خب چه چیزی بهتر از سال تحویل کنار امام رضا بودن:)

ساعت ۴ صبح راه افتادیم؛ ما بودیم و خانواده ی عموم ،اون یکی عمو هم از تهران با هواپیما میومد.

اینکه چقدر این عموها جیگر منن ارتباط مستقیم داره با خوش گذشتن به من تو این سفر‌. از اخرین باری که با هردو شون سفر رفته بودم سه سال گذشته بود.

تو مسیر که خب همه چی خوب بود، خیلی دوست داشتم به توربینای بینالود تا هوا روشنه برسیم اما خب نشد.

شب حدودای ساعت ۹ بود که رسیدیم مشهد😍 اول رفتیم خیابون شیرازی یه سلام به امام رضا دادیم و بعد تشریف بردیم خونه و طبق معمول کلی روبوسی و دلمون واستون تنگ شده بود و این حرفا.شب اول شام قورمه سبزی بود😍😍 آخ آخ آخ

همون شب اول کلی با عموم خندیدیم و کشتی گرفتیم و مسخره بازی دراوردیم و اینا تا اینکه پدرجان فرمودن بخابید، ما نیز خابیدیم

روز بعد اون یکی عمو از تهران اومد و باز همون سیکل احوالپرسی بالا اتفاق افتاد.با این تفاوت که این یکی خیلی خیلی خیلی جیگر منه و اولین کسیِ که دوس دارم طولانی بغلش کنم و برا بقیه صادق نیست.

خلاصه زنگ زدیم تاکسی که بریم حرم که گفتن تا میدان شهدا بیشتر نمیریم این شد که تصمیم گرفتیم با اتوبوس بریم.

شاید باورتون نشه ولی من نزدیک به هزارتا حسین مداحی دیدم😐

نمیدونم چرا هر کی رو میدیدم حس میکردم آقای مداحی هستن:| 

رفتیم برای اولین سلام و همه چی محشررر بود، امام رضا خودش و حرمش فوق العاده ارامش بخشن:) خوش بحال ساکنان مشهد

خلاصه گذشت تا رسیدیم به روز عید

بقیه حس حرم رفتن نداشتن، گفتن ساعتای اخر مونده به سال تحویل میایم پشت در حرم، ولی مامان اصرار داشت که بریم داخل خود حرم و ازونجایی که منو بابا میخواستیم سال تحویل پیش مامان باشیم ماهم رفتیم حرم و خب صحن غدیر جامون شد.

بعد سال تحویل هم که بلافاصله پاشدیم رفتیم بیرون و موبایلا انتن نمیداد زنگ بزنیم عمو اینا، تااینکه وسط میدان شهدا یافتیمشان:) و خلاصه ازونجایی که خیابون شلوغ بود و مسیری واسه حرکت ماشین و تاکسی نبود پیاده راه رفتیم تاخونه.

شاید باورتون نشه ولی اپ S Healthهی میفرمودن بابا تو خیلی تنبلی و اینا ولی اونروز فرمودنyour best day yet

Ax

من جمله اتفاقای جالب دیگه، پارک علمیِ پروفسور بازیما بود

بهتون پیشنهاد میکنم اگر رفتید مشهد حتما برید ببینیدش

مجتمع وصال کنار الماس شرق طبقه چهارم

این یه پارکیِ که اکیپای ۱۰-۱۵ نفره به مدت یکساعت میرن داخل و بعد طرف از بدو آفرینش یا همون بیگ بنگ شروع میکنه توضیح دادن

خیییلی جالبه😍😊😎

توضیح میده و میاد جلو تا میرسه به مهره داران و اینا

Ax مجتمع وصال

Ax جنین خوک

یه قسمتیش رسید به یه عنکبوتی به اسم عنکبوت بیوه ی سیاه.

این خانوم عنکبوت قصه ی ما یه موجودیِ که بعد جفت گیری شوهرشو میخوره😂😂😂

و اون لحظه که خانومِ راهنما اینو گفت خیلی بلند همینطور که غرقش شده بود بصورت ناخوداگاه گفتم: چ بااااحال

یهو کلِ حضار پاچیدن😂😂😂

خلاصه جلوتر که میرفت از یه دهان وارد بدن انسان میشدیم

Ax

که به قسمتای مغز که رسید یه جاییش بود که از خانوما بزرگتر از اقایون بود و گفت برای همین همزمان میتونن چندتا کار رو انجام بدن

جالب این بود که آقایون هم دوسال اول ازدواج این ویژگی رو دارن بخاطر هورمون اکسی توسین و بعد از بین میبره

حالا زن عموی بنده گیر داده بود به آقای راهنما که اخه چرااااا بعد دوسال از بین میره؟😂😂

یهو یارو خسته شد گفت: چمیدونم خانوم برو ببین چیکارش میکنی که از بین میره

بعدشم با داداش زن عموم هاکی بازی کردیم، هر دو دست من بردم شرطو باخت ۵۰ به من داد

دوباره همون شب میخواستیم حکم بازی کنیم من حاکم بودم اونم رقیبم، منو پدربزرگ جان هم یار بودیم

همون دست اول بخاطر یه اشتباهیی که من کردم قشنگ باختیم، دست بعدی اونا حاکم بودن و من کُتشون کردم و باااز شرط و باخت😂

ایندفعه هم باید پول میداد ولی از جیب باباش بود گناه داشت😁

اتفاق جالب بعدی دوساعت و نیم تو ترافیک موندنمونِ که حسش نیست بگم:)

فقط اینکه خییلی خوش گذشت این مدت با عموها:)

و دیگر اینکه ببخشید این مدت لطف کردین خوندین وب و.انشالله منم از امشب دوباره سر میزنم وباتون:)

بهارتون خجسته:)

+ لطف کنید یه اسم خوب پیشنهاد کنید:)

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۶
Pokerface

نظرات  (۳)

من سالی دو بار اینا میرم مشهد این همه اتفاق نمیوفته برام خب :( شما چندروز رفتین بعد این همه اتفاق افتاده کنارش هم نمیدونم چقدرش مونده که نگفتین :|

ببین چی بودی که گوشیت هم تعجب کرده از این همه فعالیت :| بعد من تو گوشی من که میبینم هزار تا قدم ورداشتم ذوق میکنم :| هش هزار تا آخه -____-

و اینکه منم با پیاده رفتن از میدون شهدا تا حرم اختلاف دارم :| خدایی خیلی زیاده .. بعد تو 28 سفر اینا هم اتوبوس هم بعضا راه نمیدن ..

و اینکه شما این همه شرط رو بردین اون MVM عی که تو مجتمع وصال هم هست رو میبردی میاوردی خب :| خدا شانس بده -___-
پاسخ:
خیییلی شو نگفتم باور کن😂 خستهه بودم 
تازه امسال به نسبت اتفاقی نیوفتاده 
منم ۹۵ چهاربار رفتم مشهد😂
میدونی میزان اتفاقای خوب افتادن تو سفر به همسفرا بستگی داره:)

اخه میدونی از شهدا تا حرم رو پیاده رفتم بعد از حرم تا قرنی ۱۶ رو دوباره پیاده ۶ و خرده ای کیلومتر شده بود:) ولی داغان شدما😂

شهدا تا حرم چیزی نیست ولی:)😂 ما مقداری گشادیم

تازه یکی از شرطا ک بردمم نگفتم دیگه خز میشد😄
وااای اره اون ام وی امِ خیلی لعنتیِ😍😍
((-:سرلوحه زندگیمو همون عنکبوته قرارمیدم
(-:عیدت مبارک با تاخیر
پاسخ:
😂😂😂اخه شاید عنکبوت یه طعمی داشته باشه آدم فک نکنم خوشمزه باشه

عید شماهم:))
خیلیم عالی...
خوش به سعادتتون.همیشه به شادی.
پاسخ:
متشکرم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">