SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

94ام

چهارشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ب.ظ

اینروزا حس زندگی کردن در وجودم موج میزند.دیگر خبری از آن ناراحتی های همیشگی نیست.خستگی امانم را بریده است؛اما راستش همین خستگی باعث شده که شب ها در مسیر میز و تخت بی هوش شوم و حتی اندک فرصتی برای فکر کردن نداشته باشم،حتی به آن افکار مالیخولیایی اجازه ی ورود ندهم.

انگار بار دیگر در وجودم دمیده اند،انگار صور زندگی نواخته شده است.

وقتی دوباره آن جو دونفره ی پژوهشی مان را میدیدم،وقتی تلاش هایمان را مرور میکردیم،وقتی از خاطرات خوب گذشته حرف میزدیم حتی مِستِر هم نتوانست جلوی لبخندش را بگیرد و باسر حرف هایمان را تایید کرد و به گفتن یک یادش بخیر اکتفا کرد!

همه ی این خاطرات قلب زندگی اند،خاطراتی که هرروز سعی میکنم یکی بیشتر شوند،خاطراتی که امروز دوباره تعداد کثیری به تعدادشان افزوده شد.

خوشحالم از یکنواخت نبودن زندگی،از این بابت خوشحالم که پدر لبخند میزند و با شوخی میگوید دوست داری میتوانی شب ها هم مدرسه بخوابی،بیخیال کسانی که منتظرت هستند.خوشحالم از اینکه خودم هستم از اینکه خانواده ای خوب دارم از اینکه دردی نیست از اینکه دوباره میتوانم به شوق شرکت در خوارزمی و انواع کارسوق ها تمام شب را بادوستانم ذوق کنم!

نمیدانم چیست که منجر به این حال خوب میشود،هرکس حالم و خستگی هایم را میبیند صورتش را کج میکند و بااخم میگوید چطور این همه فشار را تحمل میکنی!اما همه ی این خستگی ها برای من حال خوب است،کار کردن،مشغول بودن،درس خواندن،پژوهش همه و همه بخشی از بهترین قسمت های زندگی ام هستند،مگر میتوان در دل یک کار پژوهشی بود و شاد نبود؟از همان خیلی قبل که شروع به فهمیدن کردم ،کار و اهداف کاری و علمی رو به خیلی چیزا ترجیح دادم!یکی از بهترین ها میگفت بنظرت شخصی مانند تو بین کار و روابطش کدام را انتخاب میکند؟سعی کردم فکر کرده جواب دهم اما ذهنم بی وقفه فریاد میکشید هیچوقت نبوده است که از اهدافت بخاطر روابط بگذری؛اما همیشه از روابط بخاطر اهداف گذشته ام!و نیازی به گفتن نیست خودم میدانم زندگیِ چندشناکی است از نطر شما!اما شاید اگر لحظه ای جای من بودید و شیرینیِ یک کار پژوهشی را میچشیدید تا ابد به عشقش وفادار میماندید!


+امروز وقتی بحث خوارزمی پیش اومد فقط برای لحظه ای به این فکر کردم که چطوری درِ دستگاه رو باز کنیم دوباره؟-___-وقتی نگا به محیط برنامه کردم دیدم کی دوباره کلی برنامه مینویسه؟یه نگاهی به مستر کردم و پرسیدم چطوری قراره درِ دستگاه رو باز کنیم؟برای لحظه ای تو چشام نگا کرد و گفت:واااااااای تازه اون gps وgsm رو بااون همه سیم کی درست میکنه دوباره! وطی حرکتی به معنای واقعی کلمه تو افق محو شد-__-

+یه مدتی بود استرس اینکه کارسوق اعصاب حرکتی رو نکنه انتخاب نشیم رو داشتم!اما امروز مستر فرمودند که با مدیر صحبت میکنن که من حتما برم:))) قراره تو زمینه پردازش سیگنال کار کنم!بعد وقتی فهمید قراره تو چه زمینه ای کار کنم دهنش 6متر باز شد:دی!

+خوارزمی شروع شد:) زندگیم عادی شد:) حضورم کمرنگ:)

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۶
Pokerface

نظرات  (۸)

۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۵ منطقاً بهار هستم D:
مائده چند هفته مونده ؟! یادت رفت بگی :))
پاسخ:
اره یه مدتی نگفتمش:))
ولی اتفاقا قصدداشتم برا پست جمعه بگمش:))
مرسی که یادت بود:)
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۶ منطقاً بهار هستم D:
من اینقدر از کارسوق خاطره ی خوب دارم که هر وقت بهشون فکر میکنم اینقدر شارژ میشم دوست دارم برم تو دیوار تخلیه بشم :))))
پاسخ:
الان دقیقا به همون اندازه شارژم!یه دیوار پلیز:دی!
۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۵ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای ول. تبریک میگم از اینکه اوضاع بر وفق مرادته:) همیشه شاد و موفق باشی.
در مورد لذت کار پژوهشی شدیدا باهات موافقم. آخرش خیلی حس خوبیه، انگار که بچه تو بزرگ کرده باشی. یه بچه صالح :) به قول مامان باباها.
و من چقدددددددر از اون روزهای سرشار از کار پژوهشی فاصله گرفتم :( 
پاسخ:
آره خیییییلی خوبه کار پژوهشی.من اولین باری که دستگاه کار کرد حس کردم الان بچه ی خودمِ که راه رفتن یادگرفته تازه!به همون اندازه شیرین:)))

فاصلتو کم کن:(( خییییلی بده!خییلی ادم رو از تکاپو دور میکنه!
(-: این خوارزمی و کنکور چه کرده با جوانان ما؟
پاسخ:
کارای خوب:)
هووممم جشنواره خوارزمی مثل المپیاده اره ؟ 

موفق باد ! :)
خوبه ادم اینقد کار بریزه سرش که فکرش نتونه برای خودش تخیل کنه :/ حسودیم شد !
پاسخ:
ن بابا،اختراع میکنی!یه دستگاهی چیزی میسازی و اینا

ممنون:)

اره خییییلی خوبه:) مخصوصا قسمت فکر! حسودی چرا!تو میتونی تو موقعیت مشابه باشی:)
۰۷ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۴۲ لیمو ترش🍋
خعلی خوبه...
احساس خوبتو بچسب و ول نکن!!!^^
ما هم برا خارزمی ایده داریم ولی چون خسته ایم کاری نمیکنیم:| ب یک عدد "پوکر فیس" نیاز مندیم!
پاسخ:
خیییلی!
چشم:)
پوکرفیس کلا پایه اینجور کاراست:))) راهنمایی و کمک و اینا خواستین در خدمتم:)ولی بسازیدش حتما
۰۷ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۴۷ خاتونِ گیس گلابتون...
یادش بخیر خوارزمی
چقدر من آدم فعالی بودم تو زمان دانش آموزی
قدر این لحظه های خوبو بدون
آرزوی موفقیت دارم برات :)
پاسخ:
:))
میترسم از روزی که منم بگم یادش بخیر!
چشم:))
خیلی ممنون من هم برای شما ارزوی موفقیت دارم
گاهی خستگی خیلی شیرین هست. اینکه اینقدر خسته باشی که تو رختخواب نرفته بیهوش شی تا صبح.
امیدوارم همیشه اینطور شاد و سرزنده باشید و همیشه موفق.
پاسخ:
خیییییلی شیرینِ!

خیلی ممنونم:) منم ارزوی سربلندی دارم براتون:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">