SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

کیمیاگر

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۰۶ ب.ظ
هدفم از نوشتن این پست فقط کتاب کیمیاگر بود...کتابی که خیلی وقت بود قصد خوندنش رو داشتم:)
امروز که شروع کردم به خوندنش دیدم که تک به تک قسمت های این کتاب واژه به واژه اش چقدر جای فکر کردن داره....چقدر ذهن انسان رو به چالش میکشه....
مثل کتاب شازده کوچولو...وقتی میخونی یه سری قسمتاش هستن که مجبورت میکنن به فکر کردن...خیلی اینجور کتابا دوست داشتنی اند....
من کتاب روانشناسی زیااد خوندم ولی فقط ایناهستن که ذهنتو تا حد خییییییییلی زیاااادی به چالش میکشند....مخصوصا کیمیاگر....
وقتی داشتم کتاب رو میخوندم یه جاییش سانتیاگو به خودش میگه که مهم نیست...درصورتیکه در باطن میدونه که چقدر مهمه....
یه لحظه اینجا فکر کردم که چقدر شبیه زندگی ماهاست...
به زندگی خودم فکر کردم
تاحالا چندبار از این مهم نیست ها گفتم؟
تا حالا کی تو زندگیم گفتم مهم نیست؟
این مهم نیست هایی که گفتم این همه انکاری که کردم چقدر تو زندگی خودم تاثیر داشته؟
تو زندگی اطرافیانم چطور؟
تو زندگی طرف مقابلم؟
خیلی...ارقامش بی شمار بود...تاحالا به حد زیادی گفتم مهم نیست در صورتیکه مهم بوده.
چرا؟
چرا میگیم مهم نیست وقتی مهمه؟
بهش که فکر میکردم میدیدم که این یه حس سراسر انکاره...
چرا ما انکار میکنیم؟ شاید بخاطر غرور...شاید هم بخاطر ترس....
ترس از رد شدن ترس از پذیرفته نشدن درصورت مطرح شدن....
این حس انکار بخاطر یه ندای درونه یک ندایی که از درون میگه مهم نیست...که از قضا ما این حس رو به اسم غرور میشناسیمش....غرور داریم و غرور ما میترسه...میترسه از شکسته شدن:/
و لحظاتی رو از خودمون و دیگران میگیریم با همین غرور باهمین ترس و انکار که جبران شدنی نیستند....
نه تنها من بلکه هممون همینکارو میکنیم....
یه جای دیگه ی کتاب سانتیاگو از خواب بیدار میشه و متوجه میشه که گوسفنداش هم همزمان با خودش بیدار شدند...
بعد به این فکر میکنه که اوناهم به ساعت خواب من عادت کردند...
بعد که بیشتر فکر میکنه میبینه که شایدم من به اونا عادت کردم...
همینه....دوباره انکار....ما ادما میترسیم از اینکه منشا عادت هامون رو پیدا کنیم....ترس از اینکه شاید منشا حیوانی داشته باشه...از اینکه شاید تقلید باشه....برا همین انکارش میکنیم...یه عادت رو بایه عادت دیگه میپوشونیم....
زندگی ما ادما خلاصه شده ی مجموع عادت هاست....
همه ی زندگیمون عادته امروز که داشتم با داداچم حرف میزدم دیدم که قصد داریم که اونو از نت و تله و فضای مجازی دورش میکنیم خب فضای مجازی برای ما یه عادته....ولی چطوری میخوایم دورش کنیم؟با جایگزین کردن یه عادت دیگه...
عادت کن کتاب بخون که کمتر بری تل....
همینه که زندگی ما میشه مجموع عادت ها....
این کتاب بیانگر قسمت به قسمت زندگی ماست...تمام حس هایی که شاید ناخواسته انکار شدند...نادیده گرفته شدن چون عاملی نبوده که باعث دیده شدنشون بشه....
حس میکنم که کتاب چقدر میتونه روح ادم رو پرورش بده...:)

درهرصورت همین دو قسمتی که از کتاب خوندم باعث شد توی یک روز یهو این حجم از افکار به ذهنم هجوم بیاره:)
پشیمونم که چرا دیر دارم میخونمش...شماهم اگر نخوندید بخونید:)
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۲۸
Pokerface

نظرات  (۱۲)

اما من زیاد باهاش حال نکردم :(
پاسخ:
منم هنوز داستانشو نخوندم کامل
شاید منم اگر بخونم خوشم نیاد:)
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۲۰ پسرِ خاکستری
پائولو کوئیلیو

یادما ی کتاب فروشی بهم گفت کیمیاگر یه دزدی ادبی از شرقه :/
پاسخ:
منظور از دزدی ادبی چیه؟
راستش من زیاد هنوز از داستانش اطلاعی ندارم
فقط دیدم که هر قسمتیش یه نوع چالشه و خوشم اومد:)
متاسانه نخوندمش :(
پاسخ:
کتابش طولانیه ولی ارزششو داره:)
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۵ ایمان ایکس
سلام
تا حالا کتاب رو نخوندم، اما این احساس رو کاملا درک می کنم
نه فقط گفتن عبارت مهم نیست
خیلی مواقع شده، قلبم و زبانم هارمونی ( سازگاری ) نداشتند
در شرایطی که قلبم مصمم بود و قصد انجام کار درست رو داشته، زبانم مانع از بیان خواسته قلبم شده
نمی دونم چرا، ولی قطعا ترس یکی از منشأ هایش است، ترس از شکست غرور، ترس از اینکه ببینی با بیان آنچه تو دلته بازیچه دست عام و خاص شدی
اما بعضی مواقع می تونه حس شرمندگی هم باشه
بدوز از این صحبت ها (:
+
خانوم، این همه کتاب، نمی دونم نویسنده این کتاب کیه ( از دیدگاه دوستم برداشت کردم وطنی نیست)، اما کتاب مدیر مدرسه جلال آل احمد رو حتما رو بخون
بسیار پیشنهاد می کنم! خودم تازه شروع کردم و بسیار زیباست
نطق غرایی داره (:
پاسخ:
بعله خب من معمولا کتاب هایی رو میخونم که بهم پیشنهاد میشه....این کتاب رو خیلی وصفشو شنیده بودم برای همین خوندمش.کتابی هم که شما فرمودید چشم
فقط مشکل اینجاست که بعضی کتابای به اصطلاح وطنی که میگید خیلی واژه هایی سختی داره باید کلی تفسیرش کنم تا بفهمم خب:/
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۴ ایمان ایکس
شوخی می کنم
نکنه واقعا جدی گرفتی؟!!!
(:
چه جالب، منم تو همین کانال عضوم
واقعا مینیمال هاش فوقالعادست
با این اوصاف چند وقت دیگه باید ازت پرسید کانال خوب دَم دست نداری؟؟؟!!!
(:
پاسخ:
نه بابا جدی نگرفتم
ولی گفتم بازم توضیح بدم:)
اره کانال خیییلی خوبیه:)
:دی!
باشه دم دست داشتم اطلاع میدم
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۸ ایمان ایکس
من کتاب 1984 رم گرفتم
و واقعا هر چند صفحش چند ساعت وقتمو می گیره!
کلاً از کتاب خونی زدم کرد!!!
ولی بدور از این حرفا داستان جالبی داره
+
مدیر مدرسه واقعا نثر خوبی داره
+
واژه های سخت نمیشه گفت، اما می پذیرم واژه های و جمله هایی در متن کتاب گنجونده شده که باید به فرهنگ لغت مراجعه کنی
ولی با تمام این اوصاف، این کار بسیار عالیه، و باعث میشه دایره لغات و فرهنگ عمومی، توانایی گفتار خوب بالا بره
(:
پاسخ:
آهان
خب من اگه فرصت کردم حتما میخونم:)
یعنی میگید که1984رم رو نخونم؟
زده میشم؟
۲۹ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۰ ایمان ایکس
1984 رو
نه 1984 رم!
ذخیرت کنم داداچ؟ :)
+چقدر بگم فونتتو 2 کن؟!
من کتاب ک میخونم ، اینقدر روش فکر نمیکنم ! دیشب با مامانم صوبت کردیم ، و گفت ک من باید شروع کنم رمان خوندن ، رمان های ساده و بهم پیشنهاد کرد ک ترجمه های ذبیح الله منصوری رو بخونم چون ساده و روان ِ (مث ِ سینوهه...) اون کتابخونه هه چی بود گفتی بریم توش عضو شیم؟ بریم؟ :))
گفت رمان ها ، غیر مستقیم روی زندگیت تاثیر میزارن ... میبینی من چطوریم؟ صبرمو میبینی؟ سطح فهممو؟ چرا؟ چون من بچه بودم و کتاب خوندم ... :)
امروز تعطیله :( شنبه مجبورش میکنم بریم کتابخونه :) آخه یه کتابی پیدا میکنم :))) 
پاسخ:
باچه:)
حسش نی اخه:)
خب ببین رمانای عشقولانه مث قرار نبود و اینا تاثیرنداره بنظر من
مثلا بینوایان و اینا خوبه:)
کتاب کلا روح ادم و پرورش میده:)
باشه بریم ثبت نام:)
5شنبه بریم؟
باشه:)
مادر گرام فرمودند ک برو همون زهرائیه و اینا از همه جا بهتره یک دقه راهم بیشتر نیست !
بعد اینکه رمان ک کتاب باشه عاشقانه ام باشه تاثیر میزاره .. 
اینا دانلود میکنی تاثیر میزاره ها! ولی از نوع خوبش نه :)
+من بچه بودم همش رمان میخوندم دیگه :|
ی قلب های نارجی بود اونو دوست دارم دوباره بخونمش !!
پاسخ:
باچه:)
من نمیدونم زهرائیه کجاست؟ادرسشو بگو تا بریم:)
نه ببین اون تاثیری که یه کتاب به قلم یه نویسنده بزرگه نداره دیگه ولی اسطوووووره خیلی خوبه
خیلی دلم میخواست بخونماش:)
منم وقت کردم میخونمش:) 
ینی چی دلت میخواست بخونیش؟
ندارمش که:( تو کانون پروش فکری کودکان و نوجوانان پنج سال پیش بود!!
همون کوچه ی بقل ایسگاهتون ، بعد کوچه ما ک سمت راسته اون سمت چپه ، میپیچی توش ، میری جلو جلو جلو میرسی :))
پاسخ:
اوووووکی
یه بار دیگه دلم میخواست بخونمش خب:)
اسطوره رو؟
می تو :)
ای پی کا ست؟ نمیدونم هرچی هست ! اونشو ندارم :/
پاسخ:
رمانا یه سریاشون ای پی کا اند یه سریاشون پی دی اف یه سریاشونم هردو
من پی دی اف اسطوره رو خوندم:)
منم پی دی اف خوندم ! ای پی کا نداره ینی؟
پاسخ:
نمیدونم
یه سرچ بزن ببین ای پی کاشو میابی؟
فک نکنم داشته باشه
چون اصن رمانش تو 98ایا هم نبود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">