SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان
1.اخرای کلاس ادبیات بود بعد منم که متنفر از ادبیات و معنی کلمه خوندن و اینا نهایتا اخر کلاس دبیر از در رفت بیرون و من فکر کردم که خب کامل رفته بیرون گفتم خـــــره هر کی بره ادبیات(البته دور از جون محصلان ادبیات) هیچی دیگه یهو برگشت نگام کرد یه جوری که من متوجه بشم متوجه شده بعد مکررا تکرار کردم که فـــ*ـــاک فهمید چی گفتم دوباره یهو دیدم سرشو اورد تو کلاس:/ لعنتی بیرون برو نبود:/

2.یه دوستی بود که کلا منو این باهم یکسال تمام دعوا داشتیم سر موضوعی که هنوزم هیچکدوم نمیدونیم چرا،خلاصه بعد از یکسال اومد تو کلاس ما و منم کلی امادگی دادم به بقیه که خب دیگ امسال اذیتش نکنید و اینا،یهو یه روز وایساده بودم پیش بقیه گفتم هر چی من میخوام هیچی نگم این مث برج زهرمااااااااااارِ یهو دیدم که عه از پشتم اومد:/ بعلههه حالا از اینکه بعد بست فرند شدیم میگذریم

3.دعوت شده بودیم با چندتا دوستام خانه معلم برا یه سری معلما صحبت کنیم در نهایت مدیر گروهشون که یه اقای با شخصیت بود گفت که بی لطفی از ما بوده منم درگیر تعارفات و اینا بودم هول شدم گفتم نه اختیار دارید بی لطفی از خودتونه اون لحظه نمیدونستم بخندم یا سریع ازش بگذرم که در نهایت با خنده معلما به فنا رفتم

4.از اونجایی که بین دوستام دراز خطاب میشم(حالا خیلیم بلند نیستما همش 166تا) یه شرطی بستیم سر اینکه کی میتونه با میله های سقف پارکینگ مدرسه بارفیکس بزنه،نهایتا شاخ شدم و زدم ولی انچنان خوردم زمین که یکی از دوستام بالا سرم نشسته بود میگفت توروخدا یه چیزی بگو درحالیکه من از خنده نمیتونستم حرف بزنم،درنهایت شرط که هیچی به مدت طولانی نمیتونستم بشینم:/

5.یه مدت بود که بطور عجیبی وقتی با عموهام سر سفره مینشستم یه چیزی رو میریختم:/ طلسم شده بود اونروز ناهار خوردیم نهایتا عموم گفت دقت کردید امروز مائده چیزی نریخت یهو همون موقع یه پارچ شربت دستم بود از خنده از دستم ول شد رو سر خودش:/ کلا داااغــــــون شدم

اولین خاطره:

اولین خاطره ای که یادمه از بچگیامه، سه تا همبازی بودیم ،حالا منو فاطی که دختر بودیم همیشه سر اینکه کی ملکه باشه وکی پرنسس دعوا داشتیم هردومون میخواستیم ملکه باشیم تااینکه فیلم راپونزل و قلم جادویی رو دیدیم نفر سوم که ممــَد بود قرار بود بشه همون پرنسی که میاد عاشق راپونزل میشه هیچی دیگه اونروز از بس سر اینکه کی پرنسس باشه دعوا کردیم و بهم اب پاشیدیم نهایتا محمد و که انداختیم تو اب هییییییچ:/ مامانامون مارو نشوندن وسط افتاب و گفتن از اینجا تکون هم نمیخورید تا خشک شید:/ حالا ماهم در حال گریه کردن و اینا محمد نشسته بود جلو ما الوچه میخورد ابروهم بالا مینداخت تازه:/ خلاصه گذشت و شب به تلافی الوچه هایی که خورده بود با فاطی دوتا چوب اتیش زدیم وایسادیم پشت دیوار که محمد که اومد بیرون اتیشش بزنیم:/ و دقیقا من صداش کردم اومد و چوب زدیم بهش هیچی دیگه شانس اوردیم اونجا جوب اب بود:/ 
کیف و کفش و یونیفرم هم حسش نیست:/

عکس از طبیعت:

کلا زیاد عکس نمیگیرم برا همین تنها عکسی که داشتم همین بود:/



موافقین ۸ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۲
Pokerface

نظرات  (۱۳)

۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۴:۳۹ عای عم بــــهـــــار D:
خیلی جالب بودن قاموسن =))
+
الان فقط بخش سوتی رو شرکت کردی ، دو تا بخش دیگه مونده :)))
منتظرم آپدیت کنی :))
پاسخ:
چشم
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۰ ❥ آراگل ❥
خیلی خندیدم 😂😂😂
کم لطفی از خودتونه 😂😂😂
اخی عموت 😂😂😂😂چشمت زد 😂😂
پاسخ:
اره بوخودا داغان شدم اصن
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۴:۴۵ عای عم بــــهـــــار D:
چشمت روشن مائده جان ;)))
عاشق اخریم حق عموت بود
حقت تا تو قد بلند نباشى 😁😁😁 خو چى کار کنم تو بلند من حسودى میکنم
پاسخ:
اشکال نداره تا باشه از این حسودیا:)
توهم فقط 5سانت کوتاه تریا:)
:دی
^_^
پاسخ:
:))))))))))
دخترم،دخترا قدیم :))))
دست و پا چلفتی نبودن اینقدر :)))
پاسخ:
اخه نیستی ببینی جلو این دوتاعمو از بس باید حساس باشی چیزی نریزی ابروت بره برعکس هی میریزی:دی!
عاغا اون ده تا سوال اصلی ه کجاست؟؟؟:/
بهار میگه ده تاست!:/
پاسخ:
توی این لینکه ببینش
فک کنم پست سومه بهاره
http://bahar-minevisad.blog.ir/1395/07/01/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%D8%B4-%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D9%86
(: عکسو خیلی دوست داشتم
پاسخ:
اومدید اصفهان برید اینجارو
شهر چادگان دهکده تفریحیش:)
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۱ عای عم بــــهـــــار D:
ممنون که تکمیل کردی جانم :))
چه عکس باحالیه ، دوست میدارم از این ویو ها :)))
پاسخ:
خواهش میکنم:))
اوهـــوم:)
بهتون نزدیکه ها اینجا چادگانِ
۰۲ مهر ۹۵ ، ۱۷:۱۷ •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
:))

عجب منظره ای 
پاسخ:
:))))))
عجب جاییِ ، آدرس بده ما هم بریم ببینیم :)

یه اعترافی میخوام بکنم :|
تا قبل از چندین پستِ پیشت ، فک کنم 10 تا شاید ، شاید هم کمتر یا بیشتر .. فک میکردم پسری :|
خودم میدونم خنگم فقط خواستم شما هم بدونین :|
پاسخ:
بعله کار خوبی کردی مارو در جریان قرار دادی:)
اصفهان شهر چادگان
بعد اگر اعضای خانواده توی ارگان های دولتی کار میکنن میتونید پلاژ بگیرید میتونید هم آزاد برید یه قسمتیش هست دهکده تفریحی خیلی خوبه:)
بست فرندتم اسکل ِ دیگه کلا :|
2 - میخواستی یونیفرم ُ بزاری تو ، من بگم کپی ِ این :|
پاسخ:
اوهـــــــوم
حسش نبود خب:/
حالا مقنعه رو بذار من بگم کپی این

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">