SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

اولین تجربه

سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۰۵ ب.ظ
برای اولین تجربه سفر خوبی بود. نمیگویم عالی؛ برای این سفر عالی حیف است؛ شاید خوب هم کمی اغراق باشد؛ اما خوب بود و بزرگترین مزیتش یا بهتر است بگویم دلیل آنکه به جای خوب نمیگویم افتضاح، حضور دوستانم بود، خنده هایشان، و اینکه پس از هر خنده ای میگفتند:خدایا منو گاو کن. راستش را بخواهید اواخر سفر خودمان هم باور کرده بودیم که عقل نداریم وبسیار راحت به زندگی میپردازیم.
راستش اولین بار بود که مسافرت میکردم اما هدف تفریح نبود، و فکر نمیکردم مسافرتی که تفریحی نیست سخت باشد اما بود.سخت گذشت، لحظه به لحظه اش، روزهای سخت و تلخی  سپری شد.
علیرغم تمام مشکلات مقاله مان قبول شد، و در ازا تندیسی گرفتیم که ارزش مادی نداشت، اما نماده یک دنیا تجربه و تلاش  بود. اما مبحثی که مرا آزرد و حتی باعث شد لحظه ای به این فکر کنم که اگر روزی از ایران رفتم هرگز برنخواهم گشت، تبعیض بود، بی عدالتی بود و ..
نمیدانم در پست های قبل گفته ام که ارائه مقاله کجا بود یا نه، ارائه مقاله مشهد بود، نود نفر دانش اموزانی مثل من تلاش کرده بودند برای این مقاله، اما از بین شصت مقاله ی برگزیده برای داوری حضوری، فکر میکنم انگشت شمار بود تعداد مقالاتی که از نظر کیفیت و سطح علمی بسیار بالا بودند، بقیه تیم ها و گروه ها از نظر من عملکرد ضعیفی داشتند، در واقع برای دانش اموزی در سن آنها این عملکرد قباحت داشت. بگذریم، روزهای سختی بودند، اما به من درس هایی دادند که یاد گرفتنشان بدون این سفر یک دنیا زمان میخواست.
رفتیم، استرس متحمل شدیم، حرص های زیادی نوش جان کردیم، دفاع کردیم، با داوری مثل ماه آشنا شدیم و سپس مثل همیشه دست پر برگشتیم. برایم سخت است شکست؛ امیدوارم هیچگاه مجبور نباشم با سرافکندگی از شکست هایم سخن بگویم. اما حتی اگر در این مقاله شسکت میخوردیم، تجربیات و خاطراتی که به جا ماند، درس هایی که محیط رقابتی به من داد همه و همه یک دنیا پیروزی محسوب میشدند.
دیگر نمیدانم از چه بگویم، این سفر پر از خاطره بود، اما حوصله ی نوشتن نیست، در واقع حوصله اش هست، حس تایپ کردن نیست، شنبه از سفر بازگشتم، قصد داشتم زودتر از این ها پست بگذارم، اما روحم خسته بود، و نیاز به زمان داشت، زمانی برای دور بودن از فضای مجازی، زمانی برای دور شدن از خستگی ها. دلم میخواست عکس تندیس را بگذارم اما از آنجایی که حس آپلود عکس هم نیست منصرف شدم:)

+چخبـــــر؟حالتون خـــوبه؟ فکر نمیکردم یه روزی انقدر به دوستای مجازی وابسته بشم، اما الان وابسته و دلتنگم:)
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۴
Pokerface

نظرات  (۶)

خوش برگشتی :) 
بهت تبریک میگم ^___^
پاسخ:
خیلی ممنووونم😊
۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۵۱ پسرک کبریت فروش
خسته ام نباشی :))
پاسخ:
سلامت هم باشی:)
۲۴ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۲ پرستو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خوشحالم که موفق شدی و انشالا این موفقیت ها همینطوووووووور در همه زمینه ها در سال جدید واست اتفاق بیفته :)

مام دلمون واسه شما تنگ شده بود :)
پاسخ:
خیلی ممنونم:)

آخ فدای مهربونیای این دل😊
هر سفری تجربه یا تجربه هایی در خودش داره. باید اون رو بدست آورد. 
سفر رو دوست دارم.

پاسخ:
منم همینطور.اگر پول داشتم میرفتم همه جا رو میگشتم😊
۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۴۰ بهار بهاری
منم به دوستای مجازی وابسته شدم!:))
چقدر دلم تندیس وسفر میخاد
امضا:«حسوت»
پاسخ:
از بس خوبن دوستای مجازی😊
ایشالا به زودی توهم میری🤗
خوشحال شدم ستاره روشنتو دیدم((-:تا باشه ازین تجربه ها
پاسخ:
فدای دل مهربونت:)
انشالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">