هفته نوشت7
نمیدونم از کجای این هفته باید بگم!نمیدونم چراانقدر زود از همه چی دل زده میشم!و خودم میدونم یه عیب بزرگه!ولی خب از روزانه نویسی یا هفته نویسی خسته شدم!ینی دل زده شدم!حسش نیست روزا رو تعریف کنم مگر اینکه قسمتای باحالشو!اصن به ملت چه که بدونن من چه غلطی کردم تو فلان روز با فلان شخص تو فلان مکان!چقدر جمله ام مشکوک شد:/ ! درهرصورت وقتی از نظر محتوا بهش فکر میکنم خیلی کار چرتیِ!و داشتم به این فکر میکردم که چقدر ادمای عوضی تو جامعه زیاد شدن!تومدرسه سرکلاس زبان یه پاور گذاشتن که یه قسمتیش میگفت هرچقدر شاد و خوشحال باشی ملت حسودتر میشن نسبت بهت!همچنین سودجو تر!همون موقع به فری گفتم اخه کی به منو تو حسودی میکنه یا سواستفاده؟عصرش تو کلاس زبان دقیقا این مورد به صورت فول اچ ادی جلو چشام پلی شد و عوضی بودن ادما رو تو چشام کرد:/دختری که انقدر خوبه انقدر کمک همه میکنه و کلا از لطف و محبت چیزی کم نمیذاره ملت ازش سواستفاده میکنن!اون دختر مسلما من نیستم چون من بقیه ادما برام مهم نیستن ولی حداقلش عوضی بازی درنمیارم که ورک بوکم رو بدم رفیقم بنویسه که خودم بشینم وکب بخونم:/ خیلی دلم میخواست پاشم بزنم تو دهنش بگم ده عوضی مگه خودت فلجی؟مگه اون فلک زده نمیخواد وکب بخونه؟:/ اصن جامعه رو اعصابمه!
برا موضوع تحقیق دفاعی میخواستم رد روم و دیپ وب و برا بچه ها بگم چون بنظر خودم جالب بود!بعد یه خانومی به اسم رودحله زودتر رزرو کرده بود این موضوع رو!و اصلا درک نمیکنم یه دختر 16ساله چرا باید رفته باشه رد روم؟چرا باید اونقدر خطرناک باشه که مدیر به رفیقش بگه ازش دور باش؟
چرا این دنیای لعنتی انقدر به لجن کشیده شده؟ و چرا من هنوزم دوسش دارم!نه بخاطر خودش!فقط بخاطر خودم!بخاطر اینکه خودم عضوی از این دنیام!ارزوهام همه عضوی از این دنیان!نمیدونم چرا همه چی رو اعصابمه!از درس خوندن خودم گرفته بااینکه همش در حال درس خوندنم تااینکه چرا فلانی وقتی چراغ قرمزه روی خط عابر پیاده ایستاد با ماشین یا چرا فلانی جلو چندتا خانوم تف انداخت تو خیابون!همش دارن دیوونم میکنن:/ و خب نمیدونم چرا با هجوم این همه فکر هنوز دلم نمیخواد از خنده و از ادما دور باشم!چرا هنوز فوتبال دستی بازی کردنمون با بچه ها انقدر انرژی مثبت میده!یا حتی دری وری گفتنمون با فری تو چت!
و اینم نمیدونم که چرا حوصله کار دیگه رو ندارم جز شوخی و خنده با بچه ها یا دلم میخواد هرکس ازم هرسوالی پرسید بهش بگم به تو چ !به خودم مربوطه!دلم میخواست!میفهمم دارم عوضی میشما!ولی نه از اون عوضیایی که بالا توصیفشون کردم!انسانیت هیچوقت تو وجود من نمیمیره! :/
ولی خب یه حس آدم چرت بودنی میاد سراغم همیشه از اواسط آذر تا اواسط دی ماه!که تو این مدت بدون اینکه خودم بدونم چرا ،بی اعصاب میشم!و پری میگه اره اکثر کات کردنات هم(با دخترا البته) تو همین دورانه! خو اره فک کن اعصاب نداشته باشی یه دخترم با لوس بازیاش رو اعصابت رژه بره!درهرصورت خدا بخیر بگذرونه این یکماه و !
+میدونستید یه پوکرفیس دیگه هم تو بیان هست؟مهم اینه که من پوکرفیس ترینِ پوکرفیسام:) دونت اور فورگت ایت:)
+بعدا نوشت:در پی این حس لش و بی حسی کلا بعد از نوشتن این پست تی وی رو روشن کردم که اهنگ بگوشم یهو رو شبکه ورزش روشن شد و صدای گزارشگر که:و پاس دیدنی سعید معروووف:)اوووف اصن قشنگترین دلیل واسه شاد بودن پاسای سعید میتونه باشه:)) دقت کردین چقدر سعید همیشه پوکرِ و همچی براش بی معنیِ؟حس میکنم این دائما پوکر بودن بخاطر طرفدار بودنِ سعیدِ:) ناخوداگاه تاثیر گذاشته:)
و از جمله چیزایی که نمیدونم ،دلیل فراموش کردن بازیِ پیکان بود که کلی برنامه ریزی کرده بودم ببینمش:////
+28هفته دیگه مونده...شاد باشید:)