حسش نیس:/
اصن همون اول که عنوان و نوشتما نگا صفحه سفید کردم دیدم حس نوشتن هم نیست:/
چرا جدیدا انقدر حس درس نیست؟ینی همش با خودم میگما خب حله بلدم دیگه:/ بعد اخرش طاقت نمیارم درسو میخونم:/ حتی شده حین خوندن از مولف کتاب گرفته تااونی که این درس و برا اولین بار گذاشت تو برنامه درسی انواع فوشای اخلاقی و غیراخلاقی میدم ولی میخونم:/
بعد جالب تر اینکه حال گرفته ی این دوسه روز اخیر منم همه فک میکنن بخاطر درسه:/
به حدی که هی بابام دیشب میگفت فردا نرو مدرسه بمون خونه استراحت کن:/ اصن بمون خونه میریم بیرون:/ بعد خودمم قصدداشتم کلاس دفاعی رو بپیچونم:/ ولی شیمی و دینی رو نه:/ نمیشه که از درسا کنکوره:/ و حالا هر چی بهشون میگم نمیشه نرم مدرسه میگن نرو حالا یه جلسه نری کنکورت خراب نمیشه:/خب توهمون جلسه ممکنه دبیر یه نکته بگه که باهاش بشه حداقل یه تست زد برا کنکور:/
و مورد بعدی اینکه میشه تو اتاقی که پر از عطر کسیِ که خیلی دلت براش تنگ شده ولی نیست درس خوند؟این دوسه شب دیوووووونه شدم:/
سر میز بشینم درس بخونم یهو یادم میاد به زمانی که نشست سرمیزم یه نگا به کتابام ونمرات لیس شده رو دیوار کرد و گفت پدرسوخته چقدر بزرگ شدی:) رو تخت میخوام بخونم یهو یادم به همه خنده های سه تاییمون میوفته دقیقا دوشب قبل:/ و فکر میکنم کاش پریشب زمان متوفق شده بود:( کلا گند زد همه چی به فاز درس خونیم:/ دلم میخواد مث الینا تو ومپایر دایریز که خونشون و اتیش زد منم اتاقمو اتیش بزنم و خلاص شم از این همه خاطره:/ بعد بااین شرایطی که من دارم باهاش دست و پنجه نرم میکنم انتظار دارن اخلاقمم اوکی بشه:/ این جمله روی حالت ریپیتیشنِ توی خونه ی ما!چرا اذیت بچه میکنی؟ و من در جواب:چون حوصلشو ندارم:/ و هی تکرار میشه این پرسش کوانتومی و جوابش:/ ینی نهایت تلاشم این بود که امروز تو مدرسه بگم و بخندم که مث دیروز هرکی میرسه نگه تو چته؟یه مرگیم هست دیگه:/ اصن حسنا رو دوووست!فهمید حالم خوب نیستا ولی هیچی نپرسید بعد تازه به پری هم میگفت تو نمیفهمی حالش خوب نیست اذیتش نکن:دی ولی خب ازونجایی که خودمم اصلا دوست ندارم غمگین باشم امروز و مث قبل گفتم و خندیدم:/
از جمله اتفاقات جالبه دیگه اینکه من خیلی قلقلکی ام:/ و پری که نقطه ضعف گرفته سر کلاس هرجایی رو که میرسه قلقلک میکنه!باهمین روند پیش بره کلا مقاوم به قلقک میشم:دی
اصـــــن قسمت فان دار قضیه همین خل بازیایِ پریِ:)