غمگین نوشت
این مدت انقدرر غمگین بود که اصن قابل وصف نیست مقدار غمگینیش:(
دیروز مدرسه بودیم یهو دیدم دبیر فیزیک صورتش قرمزه و کاملا مشخص که گریه کرده
بعــــد سر امتحان بودیم که صدای جیغ و داد و گریه و اینا میومد یهو اعصابم خورد شد به مهسا گفتم چه مرگشونه اینا اعصابمو خورد کردن،یهو گفت هییییس خفه شو
خفه گردیدم تااخر زنگ گفت یکی از بچه های سوم تجربی مرده:( انقدر فضا سنگین بود که نگوووو
ینی اومدیم رو حیاط و دیدم که هر کدوم از سومیا یه طرف نشستن گریه میکنن:( بعد اصن یه سریا که این دختره رو نمیشناختن هم گریه میکردن:/ اخه چه معنی میده ملت ما مرده پرست شدنا:/ بعد من اصن قیافشم ندیده بودم رفتم تو پانل ببینم کی بوده نشناختم با یه خدا بیامرزتش همه چی تموم شد:)
ناراحت بودم،به هر حال منم انسانم از مرگ بقیه ناراحت میشم،ولی بچه ها همه بغض کرده بودن و اینا،تازه امروز لیلا میگه دیروز انقدر گریه کرده که خالش اینا پاشدن اومدن دلداریش دادن:/ درصورتیکه لیلا هم مث من اصن نمیشناختش:( اصن نمیفهممشون:/
بدترین حالتش این بود که وقتی خودمو جای دوستاش تصور میکردم یا مثلا مرگ یکی از دوستامو تصور میکردم یه بغض خفیفی وجودم و میگرفت،که خب اونم کوتاه مدت بود:) بدتر از ایناش نتونست خنده رو از من بگیره که این بگیره منی که این😂پر کاربردترین ایموجیِ تلگرامم هست،نهایتا بعد 5مین جو غمگین فشار اورد طبق معمول با فری رفتیم پا دری وری گفتن و خندیدن ولی ناموسا رواااانیِ دوستامم یکیشون میگفت ببین مثلا اگه تو بمیری دلم برا میدل فینگرت تنگ میشه:/ اوووووووج خاطراتش از من میدل فینگرِ:/
و اینکه علیرغم همه ی این جوِ مخوف مدرسه حالا پری هم میخواد بره مسافرت:( خب من دیگه به کی غر بزنم؟ با کی سر کلاس حرف بزنم؟ کی سر کلاس هی منو قلقلک بده به ری اکشنای من بخنده؟ من زنگ تفریحا با کی بخندم؟ دق خواهم کرد رسما:/ 4رووووووووزه:(
عای ام غمگین:( تازه با هبپیمان(هواپیما) میخواد بره و هی میگه من میمیرم من میمیرم:/
رفیقِ من دارم:/