-
امروز از صبح که از خواب بیدار شدما رو مود بی مودی بودم....:/
نه اخلاق و نه اعصاب انسان گونه داشتم....:/
دست خودم هم نبود وقتی ذهنم مشغوله و از قضا مشغول اتفاقیه که هیجوقت ازش خاطره خوبی نداشتم نباید هم از من انتظار رفتار انسان گونه داشته باشن....:/
دارن خب چیکارشون کنم:/
میخواستم برم شناسناممو بگیرم رسیدش نبود:/
کل ماشین و بین صندلیا رو میزمو کیف مدارک بابارو همه رو گشتم:/
نبود که نبود.... ساعتم هم میخواستم برم باتریشو عوض کنم اونم نبود:/
خدایی هیچوقت انقدر بی نظم نبودم:/ این همه بی نظمی برا یه ادم قراردادیه محااله:/
داشتم حرص میخوردم که همین چندروز پیش اتاقمو تمیز کردما یادم رفته وسایلو کجا گذاشتم:/
حالا پدر گرامی میفرمایند که برنامه ریزی نداری
اخه ربطش کجاشه دورت بگردم؟
خلاصه بدون رسید رفتیم اونجا کلییییییییی گشته میگه خب اگه با رسید بود راحت بهت داده بودما:/
نفهم هزااااااااار بار فامیلمو پرسید...
خلیلی بودی؟ گفتم نه جلیلی:/
یهو بابام از پشت گفت خانوم جلالی هست نه جلیلی
ببین چیکار کردن که فامیل خودمم یادم رفته ها:/
یه ساعت و نیم بعد رفتیم میگه خلیلی بودی؟
اخه بیبی داریم از تو نفهم تر؟خلیلی عمته
اومدم انگشت بزنم شناسنامه رو بگیرم عکس شناسنامه رو که گرفتم کلا محو شدم تو افق:/
تازه خانومه به مامانم میگه مشخصه چقدر تخس و شیطونه ها:/
بعله خانوم محترم همکارا شما برا من اعصاب نذاشتن اگه میذاشتن که دیگه میگفتی بیش فعاله:/
حالا شناسنامه رو گرفتیم پری اس داد:/
گروه بندی شدیم برا مدرسه تو گروهAوB
افتادم گروه B
با یاری و میرزایی
خدایا این دوتا چندشو از من دور کن
حالا من چطوری تحملشون کنم؟
حیدرم قرار بود بی باشه که نیست:(
و بازهم خداروشکر که فقط دوهفته شهریور مجبورم این دوتا ادم بی شخصیت رو تحمل کنم:/
خدایی نمیدونم این مسخره بازیا چیه درمیارن گروه بندی میکنن مث بچه ادم ریاضیا رو بذارید تو یه گروه تجربیا رو هم تو یه گروه:/
تازه اومدم تو تل مژی و پری سر اینکه پزشکی بهتره یا مهندسی بحث میکنن:/
خب نکنید دیگه مسلما پری میگه مهندسی مژی میگه پزشکی
بنظر منم مهندسی:)
چقدر امروز حرص خوردما....یعنی نزدیک به یکسال بود اندازه امروز حرص نخورده بودم:)
تجربه جالبی بود پس از مدت ها:)
وهرچی بیشتر پیش میره میبینم کیمیاگر چه کتاب خوبیه:)
(البته نظر دوستان محترمه)من فقط از نظر محتوا عرض میکنم:)