SILENCE

SILENCE

خبـــــــر از چشـــــم خـــودش داشــــت اگـــــــر
میفهــــــمید ....
"حـال مـن، بعـــد نگــاه تو ســـــرودن دارد"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۷ شهریور ۹۷، ۱۲:۵۱ - علیــ ـرضا
    خواهش !
نویسندگان

هفته اول

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

خب یه هفته اش گذشت اگر دوران تحصیل رو 9ماه کامل حساب کنیم میشه چقدر؟36هفته

تازه یک هفته اش گذشت:))

هفته ی اول و حتی فکرشم نمیکردم به این سختی بگذره از نظر جسمی خیلی خسته شدم:/ هنوز بدنم عادت نکرده به ساعت خواب جدید اصن یه وضی

ولی در کل هفته ی خوبی بود،من اینکه زندگیم شلوغ باشه روزام پر از برنامه باشه رو دوست دارم از اینکه بی هدف بگذرونم روزامو متنفرم:) هرچند ساعتای کلاس زبان اینطوریه که از مدرسه میام میرم زبان و تاساعت 8شب سرکلاسم ولی همین خستگی رو هم دوست دارم:)

توی تابستون نمیدونستم حالا فلان کلاس که تموم شد بعدش قراره چی بشه ولی الان واسه دیقه به دیقه اش برنامه دارم و این خودش یعنی ته حسای خوب دنیا:)

پارسال یه اکیپ تقریبا 12-13نفره بودیم که کلا دورهم بودیم و کلی خوش میگذشت و اینا امسال وقتی من اومدم ریاضی به این فکر کردم که چقدر دلم برا دوستام تنگ میشه بااینکه تو یه مدرسه ایم:) کلا 4تامون اومدیم ریاضی منو پری و فرشید و مهسا

اون اوایل فکر میکردم که خب هیچوقت نمیذاریم بین اون اکیپ قدیمی فاصله بیوفته هرچند رشته هامون متفاوته ولی الان هی هر روز که پیش میره فاصله بین بچه ها ملموس تر میشه چون بچه های هر رشته بنا به دغدغه ی خودشون و اینا یه طرز فکری دارن:) درهرصورت قبلا خیلی مهم بود که نذارم این اتفاق بیوفته ولی الان فقط پذیرفتمش:) چون خواسته و ناخواسته این اتفاق میوفتاد:) 

حتی منو پری که برنامه ریزی کردیم، حتی تا دانشگاه ،ممکنه  دوتا مکان متفاوت قبول شیم و همه برنامه هامون نابود شه:( حتی باید به رخداد همچین فاجعه ای از الان فکر کنیم:/

ولی درکل خیلی خوبه ما 4تا یه ردیف 4تاییم که فقط سرکلاس میخندیم (البته نه همه ی کلاسا) امروز کلاس نگارش که کلا وصفش ناگفتنیه با سوتی های پری و له شدن مهسا واینا کلا از یه جایی به بعد فقط به خنده های همدیگه میخندیدیم:) بعد همیشه میگم این درونگراها هیچوقت به معنای واقعی کلمه شاد بودن و خل و چل بازی و حس نمیکننا:) وقتی برونگرا باشی خندیدن برات راحته ازادی چیزی رو درون خودت نگه نمیداری که از درون نابود شی ولی درونگراها عکس این عملند:) مثلا امروز سر نگارش منو فرشید و مهسا(نمونه ی کمیاب از درونگراها) حتی به خنده های هم میخندیدم ولی خب پری فقط نگا میکرد خب بیبی شاااد باش بیخیال دنیا و قانوناش

بعدشم که رو الاچیق فقط از یاداوری سوتیای زنگای قبل میخندیدم بعد پری به خنده های من میخندید بعد فری نگا مادوتا میکرد میخندید، اصن یه حس نااااااااابودی داشتم:دی

درهرصورت تااینجا که همش خنده بوده ایشالا بقیه ش هم همینطوری خوش بگذره:))))))

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۷
Pokerface

نظرات  (۴)

۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۸:۵۱ ɐɹɐɓol •_•
خوش خنده هاااا :))))
پاسخ:
اصن به طرز دیوونه واری اخیرا میخندیم:دی
نمیدونم چرا
:)
بحث اینا نیست! خندم نمیگرفت و گرنه جلو خندمو نمیگیرم ک! مام برا خودمون حرف میزنیم ولی ن َ مثل شما ها :)
من با تو میحرفم
با حیدر میحرفم!
نمیحرفم؟ :/
پاسخ:
چرا:)
کلن دارین می خندینا 
بلاوا 
؛)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">